کد مطلب:163236 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

عوامل احیاء؛ ألفت و اجتماع (1)
در حقیقت استحكام هر جمع به عنصر ارتباط و عامل اجتماع آن مربوط می شود.جمع های طبیعی و عادی و عاطفی با جمع های الهی و محبتی و اخوتی، متفاوت می شود و همین است كه این برادرها می توانند برادران همیشه را كه زیر یك سقف بالیده اند و از یك پستان نوشیده اند، با دست های خود، در راه خدا به خون بنشانند و در اسارت بگیرند.

از این گذشته، جمع، حاصل جمع می خواهد.اگر هر كدام از ما به تنهایی در بازار، یا در رشته علمی و عملی حاصلی داریم باید در جمع ها به حاصلی مضاعف و بیشتر دست بیابیم نه این كه در جمع هر كدام حاصل دیگری را خراب كنیم و بر باد بدهیم و كار یكدیگر را خنثی سازیم درست مثل ارابه ای كه از هر طرف به اسبی بسته شده باشد، اینها جمع هستند ولی همسو نیستند و حاصل


جمع ندارند كه یكدیگر را خنثی می سازند و ساخته های یكدیگر را بر باد می دهند.

و از این نكته گذشته، این كه جمع الهی بن بست نخواهد داشت و گرفتار نخواهد شد، كه، «قل الله یجمع بیننا ربنا ثم یفتح بیننا بالحق و هو الفتاح العلیم». [1] اگر خدا دل ها را و آدم ها را جمع كرده باشد و به حق و به خاطر حق و یا به وسیله ی حق گره خورده باشند، خداوند فتاح است و گشایشگر است و بن بست ها و ماندن ها را راه می دهد و با آگاهی در نهایت ها، بدایت ها را فراهم می آورد چون راه آن جا آغاز می شود كه تو تمام می شوی، چه در معرفت و چه در عمل، عجز و نهایت آدمی، مركب آغاز و بدایت راه جدید می شود.چون در این راه، با او به سوی او می آیی، «و هو الفتاح العلیم».گشایش در بن بست ها و آگاهی، با سالك و سلك و سلوك، در هر نهایتی آغازی جدید را می آورد.

این جمع می تواند بدون چشمداشتی علمی و یا حاصلی عادی، ادامه بیابد.چون در این جمع كسانی بار بر می دارند كه می خواهند با خدمت، و با بخشش بهره مند شوند، كه پس از غنا و سرشاری، نوبت بخشش و باربرداری است و همین حاصل برای تو كافی است كه خدمت كنی و بار برداری، برای آن ها كه نیت خالص و سبیل الله را یافته اند و از طیبات و خوبی ها نه از خباثت و دم دستی ها، می بخشند، برای این ها حتی اگر مصرف مناسب و مطلوب هم فراهم نشود از بخشش چشم نمی پوشند، كه پستان های سرشار اگر شیر را به مصرف مناسب هم


نرسانند، نمی توانند آن را انبار كنند كه عفونت در كار است و گرفتاری در انظتار، باید دوشید و حتی به راه بخشید.

راستی كه چگونه جمع ها و رابطه ها متحول می شود و خلوص و خدمت و احساس و بخشش حتی با موارد بی حاصلی و عادی هم ادامه می یابد كه اهمیت ها و اولویت ها در هنگام تزاحم مطرح می شوند.اما آن جا كه مصرف مناسبی نیست، تو نمی توانی از خدمت چشم بپوشی، كه این بخشش حتی به موارد خنثی، بی حاصل نیست كه رحمت واسعه را برای دل تو و بخشش خالص از هر گونه نتیجه را در راه خدا، در انفاق و احسان تو، و خدمت عام و فراگیر، همچون عنایت فراگیر خدا كه بر و فاجر را در بر می گیرد و به تو می آموزد و تو با احسان، تربیت می كنی و افراد را می سازی و یا اتمام حجت می كنی و عذرها را بر می داری.پس تو بدون هر نتیجه علمی و عرفانی و روشنفكری، این حاصل قلبی را و این احسان عام و فراگیر را و این تعلیم و یا اتمام حجت را داری و پیش از عمل به نتایج رسیده ای، چون هر كس از خانه ی خودش و از محدوده ی دیوارهایش بیرون بیاید و به سوی خدا بیاید، با آغاز به نهایت رسیده و با شروع به پاداش راه یافته كه می فرماید؛ «من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدركه الموت فقد وقع اجره علی الله». [2] هر كس از بیت خود، از خانه عنكبوتی خود به سوی خدا و رسول او هجرت كند و پس از این هجرت مرگ او را بگیرد، او به پاداش خود دسته یافته و پاداش او بر خدا افتاده است، كه درست رفتن، نتیجه ی رسیدن را با خود دارد و


پاداش راه یافته ها را هم می آورد.

علی اكبر و ابوالفضل دو ركن و اساس كار حسین علیه السلام هستند.در خیمه ی مذاكره با ابن سعد این دو همراه حسین علیه السلام بودند.در هنگام بلند شدن شیون زن ها و اهل حرم در روز عاشورا هر دو مخاطب حسین علیه السلام هستند.«سكتاهن فلعمری لیكره بكائهن».آن ها را ساكت كنید، به جان خودم سوگند كه گریه های زیادی پیش رو دارند.یكی از این دو جلودار و دیگری به دنبال همه ی شهیدان آمد.علی اكبر و علی اوسط و علی اصغر نشان می دهد كه حضرت علی اكبر از امام سجاد بزرگتر هستند و حتی فرزند و همسر داشته اند و بیش از بیست سال تا بیست و هشت سال سن مباركشان بوده است.كه در تاریخ آمده است حضرت در زمان خلافت عثمان متولد شدند.

علی اكبر محبوب حسین علیه السلام است، زیباست، خوش اخلاق و خوشن سخن است، حتی اهل كوفه از كشتن و گرفتاری خون او پرهیز داشتند و استفاده می شود كه لیلی مادر علی اكبر و رباب مادر علی اصغر هر دو در خیمه ها بوده اند.

وقتی كه علی اكبر اذن میدان می خواهد، امام بدون معطلی او را می فرستد.

و می فرماید؛ «اللهم اشهد». [3] .

می گویند عده زیادی را به هلاكت رسانید و به نزد پدر برگشت و آب


خواست.می گویند كه حسین علیه السلام زبان در كام او نهاد و می گویند كه فرمود: با دست رسول خدا صلی الله علیه و آله سیراب می شوی.

در آخرین لحظات علی فریاد زد و سلام و داع كرد و عرضه داشت؛ «لقد سقانی جدی بكاسه الأوفی...» [4] وقتی حسین علیه السلام بالای نعش علی آمد فرمود؛ «قتل الله قوما قتلوك...»

می گویند حسین علیه السلام از هوش رفت... و در این جاست كه زینب علیها السلام برای حفظ حسین علیه السلام و انصراف او با فریاد می آید و صدا می زند؛ یا اخیاه، یابن اخیاه...»

و حسین علیه السلام دست زینب را می گیرد و او را برمی گرداند... و جنازه را یاران حسین به خیمه ها می آورند... [5] .



[1] سبا، 26.

[2] نساء، 100.

[3] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 460، ص 463.

[4] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 462.

[5] موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 460 تا 463.